پس از یک سواری وحشیانه با کشتی، خودم را توسط یک پسر با یک دیک بزرگ اغوا کردم. به او یک بالش دادم، به امید اینکه روی صورتم تمام شود. اما او خیلی خشن بود و تنها کاری که می توانست انجام دهد این بود که عمیقاً به من نفوذ کند. این وحشیانه بود، اما من آن را گرفتم.