ناتالی چری، نوجوان شرم آور و معشوقه تنومندش، ناتالی بهشت، در کنار جاده متوقف می شوند. او مشتاقانه زیپ شلوار او را باز می کند و مردانگی او را در دهانش قبل از عشق ورزی پرشور آنها در صندلی عقب می گیرد. شور و شوق آنها در نمایشی از میل خام و بدون مهار آشکار می شود.